خراکلغتنامه دهخداخراک . [ خ َ ] (اِ صوت ) صدا و خراخری که بسبب گلو فشردن از گلو یا در هنگام خواب از بینی آدمی برمی آید. (برهان قاطع) (آنندراج ). بانگ خفته . (شرفنامه ٔ منیری ).
خراکلغتنامه دهخداخراک . [ خ َرْ را ] (اِ) خراک . کسی که صدای خرخر کند هنگام خواب . رجوع به خراک در این لغت نامه شود.
خرایقلغتنامه دهخداخرایق .[ خ َ ی ِ ] (ع اِ) ج ِ «خریق ». رجوع به خریق در این لغت نامه شود. این کلمه را عربان «خرائق » نیز آورند.
خراکلغتنامه دهخداخراک . [ خ َ ] (اِ صوت ) صدا و خراخری که بسبب گلو فشردن از گلو یا در هنگام خواب از بینی آدمی برمی آید. (برهان قاطع) (آنندراج ). بانگ خفته . (شرفنامه ٔ منیری ).
خراکلغتنامه دهخداخراک . [ خ َرْ را ] (اِ) خراک . کسی که صدای خرخر کند هنگام خواب . رجوع به خراک در این لغت نامه شود.
خراکلغتنامه دهخداخراک . [ خ َ ] (اِ صوت ) صدا و خراخری که بسبب گلو فشردن از گلو یا در هنگام خواب از بینی آدمی برمی آید. (برهان قاطع) (آنندراج ). بانگ خفته . (شرفنامه ٔ منیری ).
خراکلغتنامه دهخداخراک . [ خ َرْ را ] (اِ) خراک . کسی که صدای خرخر کند هنگام خواب . رجوع به خراک در این لغت نامه شود.
خرخراکلغتنامه دهخداخرخراک . [ خ ُ خ ُ ] (اِ صوت ) خرناسه . خُرخُر: حَشْرَجة؛ خرخراک مرگی . (مهذب الاسماء).