لغتنامه دهخدا
خرت . [ خ ُ ] (ع اِ) سوفار. سَم ّ. سُم ّ. ته سوزن . سوراخ سوزن . (یادداشت بخط مؤلف ). || سوراخ تیر و سوراخ گوش و مانند اینها. (از ناظم الاطباء) (یادداشت بخط مؤلف ). ج ، خُروت ، اخرات .(یادداشت بخط مؤلف ). || استخوانی خرد نزدیک سینه که آنرا استخوان خنجری گویند. (ناظم الاطبا