خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خرج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خرج
فرهنگ فارسی معین
(خُ) [ ع . ] (اِ.) نک خرجین .
-
خرج
فرهنگ فارسی معین
(خَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - هزینه . 2 - حق کار و زحمت . 3 - نفقه . 4 - مادة منفجره برای پرتاب گلوله و مانند آن .
-
واژههای مشابه
-
ول خرج
فرهنگ فارسی معین
(وِ. خَ) [ فا - ع . ] (ص مر.) (عا.) آن که پول خود را بیهوده خرج کند، مسرف .
-
جستوجو در متن
-
گدابازی
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (حامص .) کم خرج کردن ، در خرج کردن امساک نمودن .
-
هزینه
فرهنگ فارسی معین
(هَ نِ) (اِ.) خرج .
-
مصروف
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِمف .) صرف شده ، خرج شده .
-
گشادبازی
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِ.) وضع یا عمل نسنجیده و همراه با بی احتیاطی ، به ویژه بی حساب و کتاب خرج کردن و حساب دخل و خرج و سود و زیان خود را نداشتن .
-
تبذیر
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) پراکندن ، زیاد خرج کردن .
-
صرفه جو
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع . ] (ص فا.) آن که در خرج کردن اندازه نگه دارد، مقتصد.
-
نمک پرورده
فرهنگ فارسی معین
( ~. پَ وَ دِ) (ص مف .) کسی که با خرج دیگری پرورش یافته باشد.
-
افشاندن
فرهنگ فارسی معین
(اَ دَ) (مص م .) 1 - ریختن و پاشیدن . 2 - کنایه از: خرج کردن .
-
مصرف
فرهنگ فارسی معین
(مَ رَ) [ ع . ] (اِ.) محل خرج و صرف . ج . مصارف .
-
مبذول
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - خرج شده ، مصرف شده . 2 - بذل شده ، بخشیده شده .