خرغانکثلغتنامه دهخداخرغانکث . [ خ َ ک َ ] (اِخ ) نام قریتی بوده است مقابل کرمینیه بر یک فرسنگی ورای وادی سغد. آنرا خرغانکت و خرغانکث سفلی نیز نامیده اند. (از معجم البلدان ) (از احوال و اشعار رودکی ج 1 ص 104).
خرغانکثلغتنامه دهخداخرغانکث . [ خ َ ک َ ] (اِخ ) نام قریتی بوده است از قراء بخارا روبروی خدیمنکن . (از معجم البلدان ). رجوع به احوال و اشعار رودکی ج 1 ص 104 تألیف سعید نفیسی شود.
حصن خرغانکثلغتنامه دهخداحصن خرغانکث . [ ح ِ ن ِ خ َ ک َ ] (اِخ ) روبروی خدیمنکن . از توابع بخارا. (احوال رودکی تألیف نفیسی از اصطخری ص 313). رجوع به خرغانکث شود.
خرغانکثیلغتنامه دهخداخرغانکثی . [ خ َ ک َ ] (اِخ ) محمدبن الخضربن شاهویه ، مکنی به ابوبکر. از راویان بود و از عبداﷲبن محمدبن البغوی حدیث شنید و ازاو ابوعبداﷲ محمدبن احمد العنجار حدیث گفت . مرگ وی بسال 357 هَ . ق . اتفاق افتاد. (از معجم البلدان ).
خرغانکثلغتنامه دهخداخرغانکث . [ خ َ ک َ ] (اِخ ) نام قریتی بوده است مقابل کرمینیه بر یک فرسنگی ورای وادی سغد. آنرا خرغانکت و خرغانکث سفلی نیز نامیده اند. (از معجم البلدان ) (از احوال و اشعار رودکی ج 1 ص 104).