خرکاهلغتنامه دهخداخرکاه . [ خ َ ] (معرب ، اِ) معرب خرگاه . رجوع به نخبةالدهر دمشقی ص 262 و 264 شود : هفت خاتون را در این خرکاه سبزراه این درگاه والا دیده ام . خاقانی .<