خرنابلغتنامه دهخداخرناب . [ خ َ ] (اِخ ) نام یکی از دو رود است که شهر بخارا میان آن دو نهاده است . (حدود العالم ).
خرنوبلغتنامه دهخداخرنوب . [ خ َ / خ ُ ](اِ) غلاف لوبیا. || گیاهی است دارویی ، بتازی خروب گویند. (از ناظم الاطباء). در تحفه ٔ حکیم مؤمن آمده : خرنوب بستانی و بری می باشد و بستانی دو قسم است یکی را خرنوب شامی گویند و درخت او بقدر درخت گردکان با برگش مستدیر و با
خرنوبفرهنگ فارسی عمیددرختی با شاخههای گرهدار، برگهای مرکب، گلهای زرد خوشهای، و میوۀ غلافدار، دراز، شیرین، و شبیه باقلا.
خرنوب قبطیلغتنامه دهخداخرنوب قبطی . [ خ َ ب ِ ق ِ ] (ترکیب وصفی ، اِمرکب ) قرن نبط. خرنوب مصری . رجوع به قرن نبط شود.
خرنابتانلغتنامه دهخداخرنابتان . [ خ ِ ب َ ] (ع اِ) دو طرف بینی . (از منتهی الارب ). تثنیه ٔ خرنابة. رجوع بخرنابة شود.
بخارالغتنامه دهخدابخارا. [ب ُ ] (اِخ ) شهری است مشهور از ماوراءالنهر و مشتق از بخار است بمعنی بسیارعلم . که چون در آن شهر علماء و فضلاء بسیار بوده اند بنا برآن بدین نام موسوم شده است . (برهان قاطع). نام شهری از توران مشتق از بخار که بمعنی علم است چون در آن شهر علماء و فضلاء بسیار بودند به بخار
خرنابتانلغتنامه دهخداخرنابتان . [ خ ِ ب َ ] (ع اِ) دو طرف بینی . (از منتهی الارب ). تثنیه ٔ خرنابة. رجوع بخرنابة شود.