خرنوقلغتنامه دهخداخرنوق . [ خ َ ] (اِ) حرف ابیض . نوعی از رستنی است . (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به حُرْف ابیض شود.
خرنکلغتنامه دهخداخرنک . [ خ َ رَ ] (اِخ ) نام وی محمد و او از رؤسا و امیران غور بوده و درشجاعت چون رستم . امیر علاءالدین محمد خوارزمشاهی وی را در مرو بحکومت گذاشت . (جهانگشای جوینی ج 2 ص 52).
خرنقلغتنامه دهخداخرنق . [ خ َ ن َ ] (اِخ ) دهی است جزو دهستان نراق بخش دلیجان شهرستان محلات ، واقع در 12هزارگزی جنوب خاور دلیجان ، 2هزارگزی خاور راه شوسه ٔ اصفهان . واقع در دامنه و معتدل است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <spa