خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خروشان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خروشان
/xorušān/
معنی
۱. خروشنده.
۲. (قید) در حال جوشوخروش و خروشیدن.
۳. [مجاز] جوشان.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. زاریکنان، غلغلهکنان، خروشنده، غوغاکنان، فریادکنان، نالان
۲. پرخروش، پرتلاطم، متلاطم ≠ آرام
دیکشنری
boisterous, stormy, tempestuous
-
جستوجوی دقیق
-
خروشان
لغتنامه دهخدا
خروشان . [ خ ُ ] (ق ، نف ) در حال خروشیدن . (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به خروش با همه ٔ معانی آن شود : خروشان و کفک افکنان و سلیحش . خسروی .گرانمایه فرزند در پیش اوی از ایوان برون شد خروشان بکوی . فردوسی .ببست آن در وبارگاه کیان خروشان بیامد گشاده می...
-
خروشان
فرهنگ نامها
(تلفظ: xorušān) آن که خروش بر میآورد ، خروشنده ؛ (به مجاز) پر تلاطم و پر سر و صدا و جوشان.
-
خروشان
واژگان مترادف و متضاد
۱. زاریکنان، غلغلهکنان، خروشنده، غوغاکنان، فریادکنان، نالان ۲. پرخروش، پرتلاطم، متلاطم ≠ آرام
-
خروشان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) xorušān ۱. خروشنده.۲. (قید) در حال جوشوخروش و خروشیدن.۳. [مجاز] جوشان.
-
خروشان
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص فا.) فریادکنان ، نالان .
-
خروشان
دیکشنری فارسی به انگلیسی
boisterous, stormy, tempestuous
-
واژههای مشابه
-
خروشان رفتن
لغتنامه دهخدا
خروشان رفتن . [ خ ُ رو رَ ت َ ] (مص مرکب ) با خروش رفتن . با فریاد رفتن : بدانست ماهوی از قلبگاه خروشان برفت از میان سپاه .فردوسی .
-
خروشان کردن
لغتنامه دهخدا
خروشان کردن . [ خ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بفریاد درآوردن : به آوردگه بر سرافشان کنیم همه لشکر گو خروشان کنیم .فردوسی .
-
خروشان دز
لغتنامه دهخدا
خروشان دز. [ خ ُ دِ ](اِخ ) نام رودیست بخوزستان . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
roaring forties
چهلگان خروشان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] واژۀ دریایی رایج برای منطقۀ توفانی اقیانوسی بین عرضهای جغرافیایی 40 و 50 درجه
-
خروشان کردن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
fret
-
خروشان گفتن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
snarl
-
خروشان کردن
دیکشنری فارسی به عربی
ابتلع
-
آب خروشان (در رود یا دریای خروشان)
دیکشنری فارسی به انگلیسی
white water