خروکوشلغتنامه دهخداخروکوش . [ خ َ ] (اِخ ) عبدالملک بن ابی عثمان محمد صاحب شرف المصطفی . (از ریحانة الادب ج 1).
خراقوشلغتنامه دهخداخراقوش . [ خ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش صومای شهرستان ارومیه ، در 8500گزی شمال باختری هشتیان واقع است . این ناحیه در دامنه ٔ کوه واقع و سردسیر و سالم است . بدانجا 121 تن سکنه ٔ کردی زبان زندگی می
خرکوسلغتنامه دهخداخرکوس . [ خ َ ] (ع اِ) بارهنگ و آن گیاهی است دارویی ودر فارس خرگوش نامیده میشود. (از دزی ج 1 ص 366). ظاهراً همان خرگوشک باید باشد. رجوع به خرگوشک شود.
خاراقسلغتنامه دهخداخاراقس . [ ] (اِخ ) نام قدیم شهری در ناحیه ٔ قریم که امروز بنام قره قیا معروف است . (قاموس الاعلام ترکی ج 3).
خاراکسلغتنامه دهخداخاراکس . (اِخ ) شهری قدیم بوده که سلوکی ها در نزدیکی خوار در محل قشلاق فعلی بنا نهادند، البته در محل واقعی این نقطه بین صاحبنظران اختلاف است و آن بنام خاراکس مادی نیز مشهور است . (ایران باستان ج 3 ص 2218).<br
خاراکسلغتنامه دهخداخاراکس . [ اِ ] (اِخ ) تیوخوس در کنار اولِه اوس یعنی کرخه ٔ کنونی شهری باسم انطاکیه ساخت و این شهر بعدها به خاراکس نامیده شد. (ایران باستان ج 3 ص 2213).