خریفیلغتنامه دهخداخریفی . [ خ َ ] (ص نسبی ) خزانی . تیرماهی . پائیزی . (یادداشت بخط مؤلف ). || محصول و خرمن پائیزی . (ناظم الاطباء). || هر گیاهی که در موسم درو روئیده باشد. (ناظم الاطباء).
خرفیلغتنامه دهخداخرفی . [ خ َ ] (اِخ ) نام یکی از شاگردان جابربن حیان و کوچه ٔ خرفی در مدینه بدو منسوب است . (از ابن الندیم ).
خرفیلغتنامه دهخداخرفی . [ خ َ رَ فی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به خریف . || میوه ٔ تازه ٔ پائیزمیوه ٔ پائیزی . (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ).
خرفیلغتنامه دهخداخرفی . [خ َ فا ] (معرب ، اِ) معرب خرپا و آن دانه ٔ خلر است . (یادداشت بخط مؤلف ) (ناظم الاطباء). جُلَّبان . خلر.
اعتدال خریفیلغتنامه دهخدااعتدال خریفی . [ اِ ت ِ ل ِ خ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نقطه ٔ اعتدال خریفی ؛ رأس المیزان باشد، وچون آفتاب بدان جایگاه رسد به خریف ، شب و روز مساوی باشند. (یادداشت بخط مؤلف ). آغاز پاییز که درازی روز و شب مساوی گردد. (از فرهنگ فارسی معین ). مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون آرد:
تیرماهیلغتنامه دهخداتیرماهی . (ص نسبی ) خریفی . خزانی .پائیزی . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). خریفی . || منسوب به تیرماه و تابستانی . (ناظم الاطباء).
اعتدال تیرماهیلغتنامه دهخدااعتدال تیرماهی . [ اِ ت ِ ل ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) همان اعتدال خریفی است : و دیگر را نقطه ٔ اعتدال تیرماهی خوانند، و این آن است که چون آفتاب از وی بگذرد به نیمه ٔ جنوبی افتد. (از التفهیم ). و رجوع به اعتدال خریفی شود.
اعتدال خریفیلغتنامه دهخدااعتدال خریفی . [ اِ ت ِ ل ِ خ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نقطه ٔ اعتدال خریفی ؛ رأس المیزان باشد، وچون آفتاب بدان جایگاه رسد به خریف ، شب و روز مساوی باشند. (یادداشت بخط مؤلف ). آغاز پاییز که درازی روز و شب مساوی گردد. (از فرهنگ فارسی معین ). مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون آرد: