خَرَنگویش بختیاریخرند، سکو، (بخش مرتفع حیاط بهارتفاع حدود یک متر که کارهایى مانند پختن نان و گردآورى شیر دام را درتابستان روى آن انجام دهند تا حیوانات رها شده در حیاط نتوانند مزاحم شوند).
خرینهلغتنامه دهخداخرینه . [ خ َ ن َ ] (اِخ ) نام اصلی آن «خان آباد» است . رجوع به خان آباد شود. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).
خرینقلغتنامه دهخداخرینق . [ خ ُ رَ ن ِ ](اِخ ) نام خواهر عمران بن حصین است و از این زن عبدالملک بن عبید در سیر روایت می کند. (از منتهی الارب ).
خرینهلغتنامه دهخداخرینه . [ خ َ ن َ ] (اِخ ) نام اصلی آن «خان آباد» است . رجوع به خان آباد شود. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).
خرینقلغتنامه دهخداخرینق . [ خ ُ رَ ن ِ ](اِخ ) نام خواهر عمران بن حصین است و از این زن عبدالملک بن عبید در سیر روایت می کند. (از منتهی الارب ).
آخرینلغتنامه دهخداآخرین . [ خ ِ ] (ص نسبی ) بترکیب فارسی بمعنی پسین و واپسین . ج ، آخرینان : آخرین نفس ، آخرین لحظه .
منخرینلغتنامه دهخدامنخرین . [ م ِ خ َ رَ ] (ع اِ) هردو سوراخ بینی . (غیاث ) (آنندراج ) تثنیه ٔ منخر. دو سوراخ بینی . (یادداشت مرحوم دهخدا) : آب اصلش چون به بینی بازافکنی فضل دماغ و منخرین بکشد. (الابنیه چ دانشگاه ص 182). فرنجمشک ... سدده