خزانیدنلغتنامه دهخداخزانیدن . [ خ َ دَ ] (مص ) لغزیدن . لیز خوردن ، سکندری خوردن : الازلاق ؛ بخزانیدن وبستردن و بخیز بیفکندن است . (تاج المصادر بیهقی ).
خیزاندنلغتنامه دهخداخیزاندن . [ دَ ] (مص ) بلند کردن . برخیزاندن . (یادداشت مؤلف ). || اجبار بخیزیدن کردن . (یادداشت مؤلف ).- برخیزاندن ؛ بلندکردن . خیزاندن .
خیزانیدنلغتنامه دهخداخیزانیدن . [ دَ ] (مص ) خیزیدن کنانیدن . برخاستن فرمودن . (ناظم الاطباء). بخاستن داشتن . (یادداشت مؤلف ).- بخیزانیدن ؛ خیزانیدن . (تاج المصادر بیهقی ).الازلاق . بخیزانیدن . (تاج المصادر بیهقی ).- برخیزانیدن ؛ خیزانیدن