خسةلغتنامه دهخداخسة. [ خ ِس ْ س َ ] (ع مص ) خسیس شدن . (منتهی الارب ). پست شدن . خوار شدن . (از دهار). رجوع به خساسه شود.
خیسهلغتنامه دهخداخیسه . [ خ َ س َ / س ِ ] (اِ) بیل . کمچه . چمچه . خاک انداز.بیلچه . مقحاة. مسحاة. مجرفه . (یادداشت مؤلف ) : چون مهد بساری رسید شاه ایوان و سرای بهشت آئین فرموده بود کرد و بهر جانب مرزها از رکنی و آملی وشاهی و حسامی و
خیسةلغتنامه دهخداخیسة. [ س َ ] (ع اِ) تامور. خوابگاه شیر. بیشه ٔ شیر. (از منتهی الارب )(از تاج العروس ) (از لسان العرب ). ج ، خیس . || درخت انبوه یا انبوه از قصب . (از منتهی الارب ).
خیشةلغتنامه دهخداخیشة. [ خ َ ش َ ] (ع اِ) واحد خیش یعنی یک عدد جامه ٔ خیش . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).- ذوالخیشة ؛ از القاب است . (منتهی الارب ).
خسعلغتنامه دهخداخسع. [ خ َ ] (ع مص ) دور کردن ازکسی . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) .
خصیةالنساءلغتنامه دهخداخصیةالنساء. [ خ ُص ْ ی َ تُن ْ ن ِ ] (ع اِ مرکب ). تخم دان زن . (یادداشت بخط مؤلف ).
خصیةلغتنامه دهخداخصیة. [ خ ُ صی ی َ ] (ع ص نسبی ) خمی است که در خصوص کوفه ساخته میشود. (منتهی الارب ). منه : دنان خصیه .
خصیةلغتنامه دهخداخصیة. [ خ ُص ْ / خ ِص ْ ی َ ] (ع اِ) خایه . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). گُند. جُند. تخم . بیضه (یادداشت بخط مؤلف ). در تحفه ٔ حکیم مؤمن درباره ٔ آن آمده است : از جمیع حیوان زبون ترین اعضاء و رطوبت در
خصیةالبحرلغتنامه دهخداخصیةالبحر. [ خ ُص ْ ی َ تُل ْ ب َ ] (ع اِ مرکب ) جند بیدستر. (منتهی الارب ) (از تاج العروس )(از لسان العرب ). جند بادسر. (یادداشت بخط مؤلف ).
خصیةالبقرلغتنامه دهخداخصیةالبقر.[ خ ُص ْ ی َ تُل ْ ب َ ق َ ] (ع اِ مرکب ) خایه ٔ گاو است و در تحفه ٔ حکیم مؤمن آمده : به حرارت و رطوبت مایلست و چون خشک ساخته بکوبند و بپزند و هر صباح پنج مثقال از او به ده مثقال عسل سرشته میل کنند، نعوظ تمام آرد و خصیةالابل در خاصیت به خصیةالبقر نزدیک است .
باد گندلغتنامه دهخداباد گند. [ دِ گ ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بادیست که در خصیه ٔ مردم پدید آید و بسبب آن خصیه بزرگ شود و درد کند و آنرابعربی فتق گویند. (برهان ). فتق . (ناظم الاطباء). بادی که در شکم و خصیه پیچد و خصیه ازو ورم کند. (سروری ). بادیست که در خصیه ٔ مردم پدید آید، خصیه ورم کند و خ