خطابخشلغتنامه دهخداخطابخش . [ خ َ ب َ ] (نف مرکب ) گناه بخش . (آنندراج ). بخشاینده ٔ جرم و گناه . آمرزنده . (ناظم الاطباء) : خداوند بخشنده ٔ دستگیرکریم خطابخش پوزش پذیر. سعدی .در عهد پادشاه خطابخش جرم پوش حافظ قرابه کش شد و مفتی
خطابخشفرهنگ مترادف و متضاد۱. جرمبخش، خطاپوش، معفو، بخشاینده، بخشایشگر، گناهبخش ≠ منتقم، انتقامجو ۲. خطاکار، خاطی
جرم پوشلغتنامه دهخداجرم پوش . [ ج ُ ] (نف مرکب ) آن که گناه پوشد. (یادداشت مؤلف ) : در عهد پادشاه خطابخش جرم پوش حافظ قرابه کش شد و مفتی پیاله نوش .حافظ.
پیاله نوشلغتنامه دهخداپیاله نوش . [ ل َ / ل ِ ] (نف مرکب ) پیاله پیما. باده خوار. شرابخوار : در عهد پادشاه خطابخش جرم پوش حافظ قرابه کش شد و مفتی پیاله نوش .حافظ.
قرابه کشلغتنامه دهخداقرابه کش . [ ق َ ب َ / ب ِ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) قرابه کشنده . ساقی . شراب کشنده : در عهد پادشاه خطابخش جرم پوش حافظ قرابه کش شد و مفتی پیاله نوش .حافظ.<
پوزش پذیرفرهنگ فارسی عمید۱. پذیرندۀ پوزش؛ عذرپذیر.۲. کسی که عذر گناهکار را بپذیرد و از گناه او درگذرد: ◻︎ به دل یادِ کار گذشته مگیر / که یزدان به بندهست پوزشپذیر (فردوسی: لغتنامه: پوزشپذیر)، ◻︎ خداوند بخشندۀ دستگیر / کریم خطابخش پوزشپذیر (سعدی۱: ۳۳).
پوزش پذیرلغتنامه دهخداپوزش پذیر. [ زِ پ َ] (نف مرکب ) پذیرنده ٔ پوزش . اوّاب . قابل التوب . عذرپذیر. عذرپذیرنده . معذوردارنده . بخشنده : به دل یاد کار گذشته مگیرکه یزدان به بنده ست پوزش پذیر. فردوسی .چو پیمان کند شاه پوزش پذیرکزین پ