خفتگیلغتنامه دهخداخفتگی . [ خ ُ ت َ / ت ِ ] (حامص ) نوم . خوابیدگی . (ناظم الاطباء) : کنون زآن خفتگی بیدار گشتم وز آن مستی کنون هشیار گشتم . (ویس ورامین ).زندگی خفتگی است خاقانی خفته آگه بیک نفس
خفتگیdormancyواژههای مصوب فرهنگستانحالتی که در آن گیاه یا اندامی از آن تحت تأثیر شرایط درونی یا بیرونی از فعالیت بازماند
قلاب خِفتیchoker hookواژههای مصوب فرهنگستانقلابی که در انتهای خِفت قرار دارد و برای اتصال به دستگاه دوّار یا هر وسیلۀ دیگری استفاده میشود
بذر سختhard seedواژههای مصوب فرهنگستانبذری که به علت نفوذناپذیر بودن پوستۀ خود در مقابل هوا و آب در حالت خفتگی باشد
خوابآلودگیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه لودگی، خوابزدگی، خفتگی، سنگین بودن، خستگی هیپنوتیزم، مانیتیسم دهاندره، خمیازه
میانآساییdiapauseواژههای مصوب فرهنگستانحالت خودبهخودی خفتگی در یکی از مراحل رشد حشرات که در آن دگرگشت بدن برای تحمل شرایط نامطلوب محیط موقتاً کاهش مییابد
ناخفتگیلغتنامه دهخداناخفتگی . [ خ ُ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) بیداری . شب زنده داری : به ناخفتگیهای غمخوارگان به درماندگیهای بیچارگان .نظامی .