لغتنامه دهخدا
خلافت . [ خ ِ ف َ ] (ع مص ) بجای کسی بعد وی بودن در کاری . (آنندراج ). ایستادن بجای کسی که پیش از وی بوده باشد. (ترجمان علامه جرجانی ). نیابت . (زمخشری ).جانشین شدن . (یادداشت بخط مؤلف ). خلافة. || پی کسی آمدن . || بجای کسی خلیفه کردن کسی را. (آنندراج ). || ولی عهد کردن . جا