skipperدیکشنری انگلیسی به فارسیکاپیتان، فرمانده یا خلبان هواپیما، ناخدای کشتی، رهبر، فرمانده کشتی بازگانی، جست و خیزکننده
skippersدیکشنری انگلیسی به فارسیاسکایپ ها، کاپیتان، فرمانده یا خلبان هواپیما، ناخدای کشتی، رهبر، فرمانده کشتی بازگانی، جست و خیزکننده
pilotsدیکشنری انگلیسی به فارسیخلبانان، خلبان، پیلوت، خلبان هواپیما، رهبر، لیدر، راننده کشتی، چراغ راهنما، اسباب تنظیم و میزان کردن چیزی، راندن، رهبری کردن، خلبانی کردن
pilotدیکشنری انگلیسی به فارسیخلبان، پیلوت، خلبان هواپیما، رهبر، لیدر، راننده کشتی، چراغ راهنما، اسباب تنظیم و میزان کردن چیزی، راندن، رهبری کردن، خلبانی کردن، ازمایشی
استادخلبانinstructor pilotواژههای مصوب فرهنگستانخلبان واجد شرایطی که سایر خلبانان را با هواگَرد مشخصی آموزش میدهد