خنثاییneutrality 2واژههای مصوب فرهنگستانوضعیتی بین ویژگی اسیدی و بازی محلولها چنانکه پ.هاش محلول هفت باشد
خنثایی بارcharge neutralityواژههای مصوب فرهنگستانوضعیتی که در آن شمار الکترونها و شمار حفرهها در یک نیمرسانا با هم برابر است
دمای خنثای ریلrail neutral temperatureواژههای مصوب فرهنگستاندرجهحرارت ریل هنگامی که نیروی محوری ناشی از تغییرات دما وجود ندارد
بیثمرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت ] بیثمر، خشک، بیحاصل سترون، نازا، نابارور، عقیم، مقطوعالنسل، اخته، خنثا، خواجه استریل، پاستوریزه نابرومند، ناشکوفا
بیغرضفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات غرض، بیطرف، بیتعصب، غیرشخصی، کنارهگرفته، بهحق، نجیب فداکار، وفادار، بهفکر، مواظب، خیرخواه خنثا، بیتفاوت بیدریغ، بدون مضایقه علیالسویه
میانهروفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی میانهرو، غیرافراطی، سازشکار، معتدل خنثا، خنثی، غیر متعهد، ناوابسته ◄ بیطرف تصمیم نگرفته، نامصمم میانراهی، مرکزی
ضعیف کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت ردن، سست کردن، تضعیفکردن، هرزکردن، جدا کردن لِه کردن، نرم کردن فلجکردن، شَلکردن، ازکارانداختن دندان چیزی را کشیدن، کُند کردن [تیزی] کاستن رقیق کردن، آمیختن خنثا کردن، تقابلداشتن ساقطکردن، بیاعتبارکردن، لغو کردن درهم شکستن، تباه کردن صدمهزدن، آسیب زدن آهک کردن