خواستگیلغتنامه دهخداخواستگی . [ خوا / خا ت َ / ت ِ ] (حامص ) حالت خواستن . علاقه مندی . (یادداشت مؤلف ).
خواستیلغتنامه دهخداخواستی . [ خوا / خا ] (ص نسبی ) ارادی . (برهان قاطع).- حرکت خواستی ؛ حرکت ارادی . (برهان قاطع).
خواشتیلغتنامه دهخداخواشتی . [ خ َ ش َ ] (ص نسبی ) منسوب به خَواشَت که قریه ای است از قراء بلخ . (از انساب سمعانی ).
خواستلغتنامه دهخداخواست . [ خوا / خا ] (ص ) راه کوفته شده . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). || (اِ) جزیره که میان دریا باشد. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). || (مص مرخم ، اِمص ) اراده . مشیت . (ناظم الاطباء). اراده ای که دگرگون نشود : تو
خواستهلغتنامه دهخداخواسته . [ خوا / خا ت َ / ت ِ ] (اِ) زر. مال . اسباب . جمعیت . سامان . ملک . املاک . آنچه دلخواه باشد. (برهان ). مال . عَرَض . ضیعت . مال جز محصولات ارضی . (یادداشت بخط مؤلف ) : د