خواندنیلغتنامه دهخداخواندنی . [ خوا / خا دَ ] (ص لیاقت ) چیزی که سزاوار و شایسته ٔ خواندن باشد و خواندن وی مطلوب بود. (ناظم الاطباء).
خواندنیلغتنامه دهخداخواندنی . [ خوا / خا دَ ] (ص لیاقت ) چیزی که سزاوار و شایسته ٔ خواندن باشد و خواندن وی مطلوب بود. (ناظم الاطباء).
خواندنیلغتنامه دهخداخواندنی . [ خوا / خا دَ ] (ص لیاقت ) چیزی که سزاوار و شایسته ٔ خواندن باشد و خواندن وی مطلوب بود. (ناظم الاطباء).
ناخواندنیلغتنامه دهخداناخواندنی . [ خوا / خا دَ ] (ص لیاقت ) که قابل خواندن نیست . که خواندن را نشاید. که نبایدش خواند. مقابل خواندنی . رجوع به خواندنی شود.
نخواندنیلغتنامه دهخدانخواندنی . [ ن َ خوا / خا دَ ] (ص لیاقت ) که لایق خواندن نیست . که مطالعه و قرائت را نشاید. || که لایق خواندن و دعوت کردن نیست .
برخواندنیلغتنامه دهخدابرخواندنی . [ ب َ خوا / خا دَ ] (ص لیاقت ) قابل خواندن . قابل خطابه و کنفرانس .