خوانینلغتنامه دهخداخوانین . [ خ َ ] (اِخ ) ناحیتی از غور است و اندر وی مقدار سه هزار مرد است . (حدود العالم ).
خوانینلغتنامه دهخداخوانین . [ خ َ ] (ع اِ) ج ِ خان ، لغت ترکی است و در اصل لقب پادشاهان ترکستانست والحال در لقب امراء مستعمل شده و فارسیان عربی دان این لفظ را بطور عربی جمع کرده اند. (آنندراج ). ج ِ خان ، و خان صورتی از خاقان است . (یادداشت بخط مؤلف ).
خوانانلغتنامه دهخداخوانان . [ خوا / خا ] (نف ، ق ) در حال خواندن . (یادداشت بخط مؤلف ) : یکی غایب از خود یکی نیم مست یکی شعرخوانان صراحی بدست .سعدی (بوستان ).
خوانینلغتنامه دهخداخوانین . [ خ َ ] (اِخ ) ناحیتی از غور است و اندر وی مقدار سه هزار مرد است . (حدود العالم ).
خوانینلغتنامه دهخداخوانین . [ خ َ ] (ع اِ) ج ِ خان ، لغت ترکی است و در اصل لقب پادشاهان ترکستانست والحال در لقب امراء مستعمل شده و فارسیان عربی دان این لفظ را بطور عربی جمع کرده اند. (آنندراج ). ج ِ خان ، و خان صورتی از خاقان است . (یادداشت بخط مؤلف ).
خوانینلغتنامه دهخداخوانین . [ خ َ ] (اِخ ) ناحیتی از غور است و اندر وی مقدار سه هزار مرد است . (حدود العالم ).
خوانینلغتنامه دهخداخوانین . [ خ َ ] (ع اِ) ج ِ خان ، لغت ترکی است و در اصل لقب پادشاهان ترکستانست والحال در لقب امراء مستعمل شده و فارسیان عربی دان این لفظ را بطور عربی جمع کرده اند. (آنندراج ). ج ِ خان ، و خان صورتی از خاقان است . (یادداشت بخط مؤلف ).