خوذانلغتنامه دهخداخوذان . [ خ َ ] (ع اِ) خدم ، منه : خوذان الناس ؛ خدم مردم . (منتهی الارب ): ذهب فلان فی خوذان الخامل ؛ بدرجه ٔ فروتر از اهل فضل واقع شد فلان . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
يَخُوضُونَفرهنگ واژگان قرآنباهم سخنان بيهوده مي گويند (از کلمه خوض به معناي دخول در سخن باطل همچنين خوض عبارت است از ورود در آب و عبور کردن در آن ، ولي به طور استعاره در ورود در امور و کارها نيزاستعمال ميشود ، و بيشتر مواردي که در قرآن استعمال شده در مورد اموري است که شروع در آن مذموم است)
خوچیدنلغتنامه دهخداخوچیدن . [ دَ ] (مص ) چیزی را بد دیدن بواسطه ٔ ضعف چشم . || سخت بودن . || آب دادن . شوخ چشم و سخت چشم بودن . (ناظم الاطباء).
خوییدنلغتنامه دهخداخوییدن . [ خ ُ دَ ] (مص ) عرق کردن . || فراهم آورده شدن . || زیستن . (ناظم الاطباء).
خودانتقالیself transfer, backbitingواژههای مصوب فرهنگستاننوعی نوآرایی در برخی واکنشهای بسپارش رادیکالی که در آن رادیکالی با الکترون نامزدوج در انتهای زنجیر به رادیکالی در طول زنجیر بدل میشود
جدادیکشنری عربی به فارسیبشدت , بافراط , بسيار , خيلي , بسي , چندان , فراوان , زياد , حتمي , واقعي , فعلي , خودان , همان , عينا
مالکاباد سراجهلغتنامه دهخدامالکاباد سراجه . [ ل ِ س َ ج َ / ج ِ] (اِخ ) مالک بن احوص آن را بنا کرده است و بنام خودآن را نام نهاد و بدو منسوب است . (تاریخ قم ص 59).
صفاقلغتنامه دهخداصفاق . [ ص ِ ] (ع اِ) پوست تنک زیر پوست که بر وی موی روید یا پوستی که روده ها را گرفته یا همه ٔ پوست شکم . (منتهی الارب ).پوستی که بر گرد روده ها و احشا باشد و این یک پرده است از سه پرده ٔ شکم . (غیاث اللغات ). پوست اندرون شکم . (مهذب الاسماء). پوست درونی شکم . نوعی از غشا اس
جامعةلغتنامه دهخداجامعة. [ م ِ ع َ] (ع ص ) تأنیث جامع. (اقرب الموارد). گردآورنده . فراهم آورنده . جمعکننده . || (اِ) طوق . (منتهی الارب ). غل . (مهذب الاسماء). غلی که بر گردن و بر دست نهند. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). نوعی از زیورکه دستها را به گردن فراهم آورد. (اقرب الموارد) (قطر المحیط)
طالبوفلغتنامه دهخداطالبوف . [ ل ِ ب ُ ] (اِخ ) طالب اُف . حاجی ملاعبدالرحیم پسر استاد ابوطالب نجار تبریزی سرخابی در سال 1250 هَ . ق . متولد شد و در حدود شانزده سالگی به تفلیس رفت و به تحصیل زبان روسی و ادبیات آن پرداخت و متدرجاً نزد حکام و علماء روسیه به درستکا
خودانتقالیself transfer, backbitingواژههای مصوب فرهنگستاننوعی نوآرایی در برخی واکنشهای بسپارش رادیکالی که در آن رادیکالی با الکترون نامزدوج در انتهای زنجیر به رادیکالی در طول زنجیر بدل میشود
نخودانلغتنامه دهخدانخودان . [ ن ُ خ ُ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان کوه پنج بخش مرکزی شهرستان سیرجان با 80 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).