خودحسابلغتنامه دهخداخودحساب . [ خوَدْ / خُدْ ح ِ] (ص مرکب ) منصف . (یادداشت بخط مؤلف ). درست حساب . خوش معامله . (ناظم الاطباء). || کسی که افعال و اعمال خود را محاسبه کند. (آنندراج ) : خودحساب از پرسش روز حساب آسوده است نیست پروا
خودحسابیلغتنامه دهخداخودحسابی . [ خوَدْ / خُدْ ح ِ ] (حامص مرکب ) انصاف . درست حسابی . || رسیدگی به اعمال و افعال خود : چنان کشید ملامت ز قدردانی خویش که خودحسابی تأثیر خودپسندی شد.تأثیر (از آنندراج ).<b
خودحسابیلغتنامه دهخداخودحسابی . [ خوَدْ / خُدْ ح ِ ] (حامص مرکب ) انصاف . درست حسابی . || رسیدگی به اعمال و افعال خود : چنان کشید ملامت ز قدردانی خویش که خودحسابی تأثیر خودپسندی شد.تأثیر (از آنندراج ).<b