خودسوزیلغتنامه دهخداخودسوزی . [ خوَدْ / خُدْ ] (حامص مرکب ) اشتعال خودبخود. بدون ماده ٔ اشتعال مشتعل بودن . (یادداشت مؤلف ).
خودسازیلغتنامه دهخداخودسازی . [ خوَدْ/ خُدْ ] (حامص مرکب ) بتهذیب اخلاق خود کوشیدن و ظاهر خود آراستن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) : ز خودسازی توانی زد اثر نقش سرافرازی کند شاهی اگر یابد کسی گنج قناعت را. قطره
خودکشی کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. انتحار کردن، خود را کشتن، خودسوزی کردن ≠ قتل نفس کردن ۲. نسلکشی کردن
خویشتن سوزیلغتنامه دهخداخویشتن سوزی . [ خوی / خی ت َ ] (حامص مرکب ) خودسوزی : چند چون شمع مجلس افروزی جلوه سازی و خویشتن سوزی .نظامی .