خط برآمدهhumped track, heaved trackواژههای مصوب فرهنگستانخطی با ناهمواریهایی در نیمرخ طولی که به دلیل تعمیر ناقص و نگهداری نامناسب یا تورم ناشی از یخبندان بستر ایجاد میشود
عوارض خط پرسرنشینhigh-occupancy toll, HOTواژههای مصوب فرهنگستانعوارضی که از خودروهای تکسرنشینی اخذ میشود که از خطوط یا راههای مختص به خودروهای پرسرنشین عبور میکنند
خوذانلغتنامه دهخداخوذان . [ خ َ ] (ع اِ) خدم ، منه : خوذان الناس ؛ خدم مردم . (منتهی الارب ): ذهب فلان فی خوذان الخامل ؛ بدرجه ٔ فروتر از اهل فضل واقع شد فلان . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
مستلذلغتنامه دهخدامستلذ. [ م ُ ت َ ل َذذ ] (ع ص ) نعت مفعولی از استلذاذ. آنچه لذیذ بنظر آید. لذت دار. گوارا : زندگی خود نخواهد بهر خوذنی پی ذوق حیات مستلذ. مولوی (مثنوی ).رجوع به استلذاذ شود.
لبنلغتنامه دهخدالبن . [ ل َ ب َ ] (ع اِ) شیر و آن اسم جنس است . ج ، البان . (منتهی الارب ). و هو مرکبة من مائیة و جبنیة و دسومة : چگونه جدری جدری کجا ز پستانش هنوز هیچ لبی بوی ناگرفته لبن . منجیک .جهان دختر خواجگی را همی بدو د
ابوالفضللغتنامه دهخداابوالفضل . [ اَ بُل ْ ف َ ] (اِخ ) ناگری . شیخ ابوالفضل بن شیخ مبارک بن شیخ خضر از رجال دولت هندوستان و علمای آنجا در عهد اکبرشاه بابری (957 - 1011 هَ . ق .). اجداد او از مردم یمن (و شاید از ابناء) بودند. شیخ
خوذانلغتنامه دهخداخوذان . [ خ َ ] (ع اِ) خدم ، منه : خوذان الناس ؛ خدم مردم . (منتهی الارب ): ذهب فلان فی خوذان الخامل ؛ بدرجه ٔ فروتر از اهل فضل واقع شد فلان . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
مفخوذلغتنامه دهخدامفخوذ. [ م َ ] (ع ص ) کسی که بر ران وی آزاری رسیده باشد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
اندخوذلغتنامه دهخدااندخوذ. [ اَ خ ُ ] (اِخ ) شهری است بین بلخ و مرو در طرف بیابان و منسوب بدان انخذی و نخذی است . (از معجم البلدان ). و نیز منسوب بدان اندخوذی است . (سمعانی ). و رجوع به انتخذ و اندخود و معجم البلدان شود.
مأخوذلغتنامه دهخدامأخوذ. [ م َءْ ] (ع ص ) گرفته شده .قبض شده . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (غیاث ). اخذشده . ستده . ستانده . گرفته . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- مأخوذ شدن ؛ گرفته شدن . (ناظم الاطباء).- مأخوذ کردن ؛ گرفتن . (ناظم الاط
نامأخوذلغتنامه دهخدانامأخوذ. [ م َءْ ] (ص مرکب ) گرفته ناشده . ناگرفته . اخذناشده . || گرفتارناشده . آزاد. || غیرمأخوذ. که مورد بازخواست واقع نشده است . که از او مؤاخذه و بازخواستی نیست . که از مؤاخذه و مسؤولیت برکنار است .