رقصاکchoreaواژههای مصوب فرهنگستانحرکتی پرشی و غیرارادی که بهویژه در شانهها و مفاصل خاصرهای ـ رانی و صورت ایجاد شود و موجب پیچوتابی شبیه به رقص در بدن گردد
خورالغتنامه دهخداخورا. [ خوَ / خ ُ ] (نف ) سزاوار. لایق . شایسته . (ناظم الاطباء). درخور. (انجمن آرای ناصری ) : خورای تو نبود چنین کار بدبود کاربد از در هیربد. ابوشکور بلخی (از انجمن آرای ناصری ).خ
خورایلغتنامه دهخداخورای .[ خوَ / خ ُ ] (اِ) خوراک اندک . قوت لایموت . || (ص ) مرتب . لطیف . بانزاکت . (ناظم الاطباء). || (نف ) لایق . خورا. درخور. رجوع به خورا شود.