تَرَکخوردگی خوردگی ـ تنشیstress-corrosion cracking, SCCواژههای مصوب فرهنگستانترکخوردگی فلز یا آلیاژ براثر فرایندهای همزمان خوردگی و تنش کششی باقیمانده
تَرَکخوردگی خوردگی ـ تنشی کلریدchloride-induced stress-corrosion cracking, CISCCواژههای مصوب فرهنگستاننوعی ترکخوردگی خوردگی ـ تنشی ناشی از پیل غلظتی کلرید که در صورت وجود توأمان تنش کششی و محلول کلریدی رخ میدهد
تَرَکخوردگی خوردگی ـ تنشی مرزدانهایintergranular stress-corrosion cracking, IGSCCواژههای مصوب فرهنگستاننوعی ترکخوردگی خوردگی ـ تنشی که در امتداد مرز دانهها پیش میرود
خوردگیلغتنامه دهخداخوردگی . [ خوَرْ / خُرْدَ / دِ ] (حامص ) کوچکی . صغیری . خردگی : نگاه کن که بقا را چگونه می کوشدبخوردگی منگر دانه ٔ سپندان را. ناصرخسرو. || ازبین
خوردیلغتنامه دهخداخوردی . [ خوَرْ / خُرْ ] (اِ) غذاهای آبدار. شوربا. (ناظم الاطباء). مرقه . (السامی فی الاسامی ). شورباج . آبگوشت . (یادداشت بخط مؤلف ) : هر دوان عاشقان بی مزه اندغاب گشته ، چو... خوردی . ا
خوردوستانلغتنامه دهخداخوردوستان . [ خوَرْ / خُرْ ](اِ) خوردستان . (ناظم الاطباء). شاخ تازه ٔ نازک که از تاک برآید و چون ترش مزه است خورندستاک هم گویند.
خوردونکلالغتنامه دهخداخوردونکلا. [ خُرْ دو ک َ ](اِخ ) دهی از دهستان اهلمرستاق بخش مرکزی شهرستان آمل واقع در 2هزارگزی باختر شوسه ٔ آمل به محمودآباد. این دهکده در دشت واقع است با آب و هوای مرطوب و 160تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ هر
آشمیدنلغتنامه دهخداآشمیدن . [ ش َ دَ ] (مص ) مخفف آشامیدن : خوش دل شد و آرمید با اوهم خوردو هم آشمید با او.نظامی .
قموسلغتنامه دهخداقموس . [ ق َ ] (ع ص ) چاهی که در آن از بسیاری آب دلو غوطه خوردو در آب غایب گردد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
زبیگنولغتنامه دهخدازبیگنو. [ زْبی / زِ ن ِوْ ] (اِخ ) یا دوک مازوویا، پسر نامشروع ولادسلاس اول پادشاه هلند بود وحکومت یک سوم کشور و عنوان دوکی را از پدر خود دریافت داشت و پس از درگذشت پدر به سال 1103م . زمام همه ٔ امور دوک نشین
خوردوستانلغتنامه دهخداخوردوستان . [ خوَرْ / خُرْ ](اِ) خوردستان . (ناظم الاطباء). شاخ تازه ٔ نازک که از تاک برآید و چون ترش مزه است خورندستاک هم گویند.
خوردونکلالغتنامه دهخداخوردونکلا. [ خُرْ دو ک َ ](اِخ ) دهی از دهستان اهلمرستاق بخش مرکزی شهرستان آمل واقع در 2هزارگزی باختر شوسه ٔ آمل به محمودآباد. این دهکده در دشت واقع است با آب و هوای مرطوب و 160تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ هر