خوردینلغتنامه دهخداخوردین . [ خ ُ وَ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان برغان ولیان بخش کرج شهرستان تهران ، شمال راه شوسه ٔ کرج به قزوین . این ده در کوهستان واقع شده با آب و هوای سردسیری و 693 تن سکنه . آب آن از قنات و رودخانه ٔ ولیان و محصول آن غلات و بنشن و صیفی و ا
خوردینلغتنامه دهخداخوردین . [خُرْ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان تاررود بخش حومه ٔ شهرستان دماوند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).
خوردنلغتنامه دهخداخوردن . [ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص ) از گلو فرودادن و بلعیدن غذا و طعام و جز آن . (ناظم الاطباء). اوباریدن . بلع کردن . اکل . تناول . جاویدن چیزی جامد. (یادداشت مؤلف ). جویدن . خائیدن . (ناظم الاطباء) : تلخی و شیرینی
خوردنفرهنگ فارسی عمید۱. فروبردن غذا از گلو؛ چیزی در دهان گذاشتن و فرودادن.۲. [مجاز] به ناروا تصرف کردن: با کلک پولم را خورد.۳. [عامیانه، مجاز] جلوگیری از بروز حالتی مانند گریه یا خنده: گریهاش را خورد.۴. (مصدر لازم) [عامیانه، مجاز] هماهنگ و منطبق بودن: اخلاقش به من نمیخورد.۵. (مصدر لازم) اصابت ک
باد فوردینلغتنامه دهخداباد فوردین . [ دِ ف َ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بمعنی باد فروردین است که باد دبورباشد و آن تموج هواست از جانب مغرب بطرف مشرق و مهب آن میان سهیل و مغرب است و هنگام آن آخر روز میباشدبرعکس باد صبا، و ضرر این باد زیاده از نفع است . (برهان ). باد برین است و آنرا باد فروردین و
باد برینلغتنامه دهخداباد برین . [ دِ ب َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) باد صبا را گویند و آن از مابین مشرق و شمال وزد. (برهان ). باد صبا چه بر بمعنی بالاست و باد صبا محل وزیدن آن از مطلع ثریاست تا بنات نعش ،چون قطب شمال را نسبت بقطب جنوب در اکثر معموره برتریست بدین سبب آنرا باد برین خوانند. (آنندراج