خورشفرهنگ فارسی عمید۱. هرنوع خوراک نسبتاً آبداری که معمولاً با پلو خورده میشود؛ خورشت: خورش قیمه.۲. [قدیمی] خوراک؛ غذا؛ خوردنی.۳. (اسم مصدر) [قدیمی] خوردن.
خورشلغتنامه دهخداخورش . [ خوَ / خ ُ رِ ] (اِ) غذا. طعام . (ناظم الاطباء). قوت . خوردنی . (یادداشت بخط مؤلف ) : چهل روز افزون خورش برگرفت بیامد دمان تا چه بیند شگفت . فردوسی .همان نیزتنگی در آن رزم
خورشفرهنگ فارسی معین(خُ رِ) [ په . ] 1 - (اِمص .) خوردن . 2 - (اِ.) خوردنی ، طعام . 3 - آنچه با نان یا برنج خورند. خورشت نیز گویند.