خوشرفتاریلغتنامه دهخداخوشرفتاری . [ خوَش ْ / خُش ْ رَ ] (حامص مرکب ) مداجات . ملاینة. مصانعه . مداراة. حسن سلوک . (یادداشت مؤلف ).
خوشرفتاری کردنلغتنامه دهخداخوشرفتاری کردن . [ خوَش ْ / خُش ْ رَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) حسن سلوک کردن . با اخلاق رفتار کردن . خوب رفتار کردن .
خوشرفتارلغتنامه دهخداخوشرفتار. [ خوَش ْ / خُش ْ رَ ] (ص مرکب ) خوش رو.آنکه رفتنی زیبا دارد. (یادداشت مؤلف ). || آنکه خوش معاشرت است . خوش سلوک . (یادداشت مؤلف ).
خوشرفتارفرهنگ مترادف و متضاد۱. خوشسلوک، رئوف، مهربان، نیکرفتار، نیکوکردار ≠ بدرفتار، بدسلوک ۲. خوشخرام ۳. خوشسودا
مجاملهفرهنگ مترادف و متضاد۱. تملقگویی، مجیزگویی، چربزبانی، زبانبازی ≠ مجاهلت، مجاهله ۲. خوشرفتاری، مجاملت
مسالمتفرهنگ مترادف و متضادآرامش، آشتی، آشتیخواهی، آشتیطلبی، خوشرفتاری، سازش، سازگاری، سلامتجویی، صلحجویی، صلحطلبی، ملایمت
خوشرفتاری کردنلغتنامه دهخداخوشرفتاری کردن . [ خوَش ْ / خُش ْ رَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) حسن سلوک کردن . با اخلاق رفتار کردن . خوب رفتار کردن .