خوش چهرهلغتنامه دهخداخوش چهره . [ خوَش ْ / خُش ْچ ِ رَ / رِ ] (ص مرکب ) خوش صورت . زیباروی . خوبروی .
چهره خیزلغتنامه دهخداچهره خیز. [ چ ِ رَ / رِ ] (نف مرکب ) که رخسار از آن نمایان شود. که عکس رخسار از آن برآید و در آن نماید و آن کنایه از روشن و مجلا و مصفاست . (از آنندراج ) (از غیاث اللغات ).
خوش گهریلغتنامه دهخداخوش گهری . [ خوَش ْ / خُش ْ گ ُ هََ ] (حامص مرکب ) خوش گوهری . خوش طبعی . خوش ذاتی . مقابل بدگهری .
آرایۀ شلومبرگرSchlumberger array, Schlumberger electrode arrayواژههای مصوب فرهنگستانآرایهای که در آن زوجالکترودهای داخلی برای اندازهگیری ولتاژ، در مقایسه با زوجالکترودهای خارجی جریان، خیلی به هم نزدیکاند
آرایۀ وِنِرWenner array, Wenner electrode arrayواژههای مصوب فرهنگستانآرایهای با الکترودهای همفاصله و متقارن که میتواند در امتداد خط اندازهگیری گسترش یابد