خوب آوردنلغتنامه دهخداخوب آوردن . [ وَ دَ ] (مص مرکب ) خوب آمدن مهره در بازی نرد. کنایه ازهر موافق میل آمدن حادثه ای . (یادداشت بخط مؤلف ).
تنزیفلغتنامه دهخداتنزیف . [ ت َ ] (ع مص ) خون آوردن زن در بارداری ، یقال : نزفت المراءة؛ ای رأت دماً علی حملها. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد)
انثارلغتنامه دهخداانثار. [ اِ ] (ع مص ) خون آوردن بزدن نیزه بر کسی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). ارعاف ، یقال : طعنه فانثره . (از اقرب الموارد). خون از بینی بیاوردن
ضبلغتنامه دهخداضب . [ ض َب ب ] (ع مص ) خون آوردن لب . (منتهی الارب ). سیلان خون از لثه . روان شدن خون از دهن . خون آمدن لب و سیلان او. (منتهی الارب ).روان شدن آب یا خون یا آب
تفلیکلغتنامه دهخداتفلیک . [ ت َ ] (ع مص ) بادریسه در پستان دختر پدید آمدن . (زوزنی ). گرد شدن پستان دختر و گردپستان شدن دختر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (ازاقرب الم