خونلغتنامه دهخداخون . (اِ) مایعی است سرخ رنگ در بدن جانداران و آن یکی از اخلاط اربعه است بنزدقدما. (یادداشت مؤلف ). دم . (از برهان قاطع). ماده ای قرمزرنگ و سیال که در رگهای بد
هارویلغتنامه دهخداهاروی . (اِخ ) ویلیام . پزشک انگلیسی ، در سال 1578 در فولکستن متولد شد و در سال 1658م . در لامبت درگذشت . در سال 1615 به استادی کرسی تشریح و جراحی کلژرویال انتخ
غده ٔ درقیلغتنامه دهخداغده ٔ درقی . [ غ ُدْ دَ / دِ ی ِ دَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) یا تیروئید ، این غده در حیوانات تعدادش زیاد ولی در انسان غده ٔ فردی است و در عین حال قرینه است در
شقائق النعمانلغتنامه دهخداشقائق النعمان . [ ش َ ءِ قُن ْ ن ُ ] (ع اِ مرکب ) شقایق نعمان . نوعی از لاله که بغایت سرخ باشد. نعمان پادشاهی از عرب که لاله ٔ مذکور را از کوهستان آورده بود و ب
کمرلغتنامه دهخداکمر. [ ک َ م َ ] (اِ) معروف است که میان باشد. (برهان ). میان را گویند.(فرهنگ رشیدی ). میان . (ناظم الاطباء). ناحیه ای از تنه که از بالا محدود به یک سطح افقی است