خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خویشاوند عامیانه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
علی خویشاوند
لغتنامه دهخدا
علی خویشاوند. [ ع َ ی ِ خوی / خی وَ ] (اِخ ) (امیر...) یا حاجب علی قریب . از امرای بزرگ دربار سلطان محمود غزنوی . رجوع به حاجب (علی بن قریب ...) شود.
-
خویشاوند (زن)
دیکشنری فارسی به انگلیسی
kinswoman
-
خویشاوند پیوندی
دیکشنری فارسی به انگلیسی
intermarriage
-
خویشاوند جنبی
دیکشنری فارسی به انگلیسی
collateral
-
خویشاوند نسبی
دیکشنری فارسی به انگلیسی
blood relative, blood relation
-
تبعیض به سود خویشاوند
دیکشنری فارسی به انگلیسی
nepotism
-
خویشاوند پیوندی کردن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
intermarry
-
خویشاوند کشی (مجازی)
دیکشنری فارسی به انگلیسی
fratricide
-
نزدیک ترین خویشاوند
دیکشنری فارسی به انگلیسی
next of kin
-
کشتن خویشاوند نزدیک
دیکشنری فارسی به انگلیسی
parricide
-
جستوجو در متن
-
فامیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: famille] fāmil ۱. خانواده؛ دودمان.۲. خویشاوند.۳. [عامیانه] نام خانوادگی.
-
متصل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mottasel ۱. پیوسته.۲. ق (قید) [عامیانه] بههمپیوسته؛ پیدرپی.۳. (اسم، صفت) (تصوف) کسی که به وصل رسیده؛ واصل.۴. (اسم، صفت) [قدیمی] خویشاوند.
-
وصله
لغتنامه دهخدا
وصله . [ وَ ل َ / ل ِ ] (از ع ، اِ) هر چیز که آن را به چیز دیگر پیوند کنند. (فرهنگ فارسی معین ). || پاره ٔ جامه و کاغذ و غیره . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). پاره و کژنه و لاخه و وژنگ وپینه و درپی . (ناظم الاطباء). درپی و رقعه . (یادداشت مرحوم دهخدا). ق...
-
ولی
لغتنامه دهخدا
ولی . [وَ لی ی / وَ ] (از ع ص ، اِ) محب و صدیق . (از اقرب الموارد). محب و دوستدار. معین و ناصر. (کشاف اصطلاحات الفنون ). ناصر. نصیر. (اقرب الموارد). یاری دهنده . (غیاث اللغات ). یار و مددکار. || دوست . (منتهی الارب ). دوست و صدیق . (غیاث اللغات ) : ه...