خوشداشتلغتنامه دهخداخوشداشت . [ خوَش ْ / خُش ْ ] (مص مرکب مرخم ، اِ مص مرکب ) علاقه مندی . میل . خواست .
خوشدستلغتنامه دهخداخوشدست . [ خوَش ْ / خُش ْ دَ ] (ص مرکب ) خوش پنجه . خوش نواز. آنکه نیکو نوازد. موسیقی نواز خوب : به رسم رفته چو رامشگران و خوش دستان یکی بساخت کمانچه یکی نواخت رباب . مسعودسعد.|| آ