خویناهلغتنامه دهخداخویناه . [ خُی ْ ] (اِ) خویناد. رجوع به خویناد شود : روز حرب از پیش او خرچنگ وارپس خزیدن عادت بدخواه باددم زده گردم ندیدم زین عمل اژدها در حرب او خویناه باد.ابوالفرج سنجری (از جهانگیری ).
تلهعسلhoney potواژههای مصوب فرهنگستانسامانهای در شبکه که عمداً طوری پیکربندی شده است که با شبیهسازی خدمات شبکه مهاجمان را تطمیع کند و آنها را به دام اندازد
جریان عسلیhoney flow,coda di topoواژههای مصوب فرهنگستانشکل ریزش اسپرسو در هنگام خارج شدن از ناودانهای پالابَر/ صافیبَر (portafilter) که حالت ریزش عسل را تداعی میکند
خانپایهلغتنامه دهخداخانپایه . [ خام ْ ی َ / ی ِ ] (اِ مرکب ) میز. میز غذاخوری : عیسی از چرخ فرودآید و ادریس ز خلدکاین دو را زلّه ز خانپایه ٔ طه بینند.خاقانی .
خانگاهلغتنامه دهخداخانگاه . (اِخ ) دهی است از دهستان لیریائی بخش پاپی شهرستان خرم آباد، واقع در 28 هزارگزی باختر سپیددشت و 18 هزارگزی باختر ایستگاه چم سنگر. ناحیه ای است کوهستانی و گرمسیری و مالاریایی . دارای <span class="hl" d
خوینادلغتنامه دهخداخویناد. [خُی ْ ] (اِ) خراطین که کرمی است سرخ و در میان گل متکون میگردد. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). خویناه .