خُلقmood 1واژههای مصوب فرهنگستانحالت هیجانی کوتاه یا درازمدت که بر طرز فکر و دیدگاه و اعمال فرد تأثیر میگذارد
خلقلغتنامه دهخداخلق . [ خ َ ] (ع اِمص ) آفرینش . (از منتهی الارب ). ابداع . احداث . ایجاد. (یادداشت بخط مؤلف ) : آدمیزاد زین هنر بیچاره گشت خلق دریاها و خلق کوه و دشت . مولوی .- خلق جدید ؛ در اصطلاح صوفیان
خلقلغتنامه دهخداخلق . [ خ َ ] (ع مص ) آفریدن . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). ابداع کردن . احداث کردن . ایجاد کردن : قال کذلک قال ربک هو علی هین و قد خلقتک من قبل و لم تک شیئاً. (قرآن 9/19). ولقد خلقنا الانسان من صل
خلقلغتنامه دهخداخلق . [ خ َ ل َ ] (ع ص ) خوش خوی . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
خلقلغتنامه دهخداخلق . [ خ َ ل َ ] (ع ص ) کهنه . (مذکر و مؤنث در آن یکسانست ). پاره . از بین رفته . (یادداشت بخط مؤلف ). ج ، خُلقان : جبه ای داشت حسنک ... خلق گونه . (تاریخ بیهقی ). بخواندند و با آن جامه ٔ خلق پیش آمد و زمین بوسه داد و بایستاد. (تاریخ بیهقی ).نوه
خلقلغتنامه دهخداخلق . [ خ َ ل َ ] (ع مص ) کهنه شدن جامه . || نرم و تابان گردیدن . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
خُلق بالاelevated moodواژههای مصوب فرهنگستانحالتی از خُلق که همراه با سرخوشی و آسایش و نشاط فراوان است
پایدارسازهای خُلقmood stabilizersواژههای مصوب فرهنگستانداروهایی که در درمان اختلالهای ادواری خُلق (cyclic mood disorders) به کار میروند
اختلال خُلقیmood disorderواژههای مصوب فرهنگستاناختلالی که مشخصۀ آن واکنش نامناسب خُلقی به موقعیت است
خلق بخشیلغتنامه دهخداخلق بخشی . [ خ َ ب َ ] (حامص مرکب ) بخشش خلق . عفو خلق . گذشت از خلق : لقمه بخشی آید از هر کس بکس خلق بخشی کار یزدانست و بس .مولوی .
خُلق بالاelevated moodواژههای مصوب فرهنگستانحالتی از خُلق که همراه با سرخوشی و آسایش و نشاط فراوان است
پایدارسازهای خُلقmood stabilizersواژههای مصوب فرهنگستانداروهایی که در درمان اختلالهای ادواری خُلق (cyclic mood disorders) به کار میروند