خیربواءلغتنامه دهخداخیربواء. [ خ َ ب َوْ وا ] (ع اِ) هیل . هیل بوا. قاقله ٔ صغار. هل . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
خربویلغتنامه دهخداخربوی . [ خ َ ] (اِخ ) عثمان خربوی . یکی از نویسندگان عرب است . (از معجم المطبوعات ).
خربهالغتنامه دهخداخربها. [ خ َ ب َ ] (ص مرکب ) کنایه از بیهوشی و نادانی است : عقل را باشد وفای عهدهاتو نداری عقل رو ای خربها.مولوی (مثنوی ).
خرباویلغتنامه دهخداخرباوی . [ خ َ ] (اِخ ) باسیلیوس خرباوی الخوری او از کاهنان کلیسای ارتدکسی نیکولای سوریه ای در بروکلن نیویورک بود. او راست : 1 - تاریخ روسیه از عهد قدیم تا زمان حاضر (چ نیویورک سال 1911 م . ص <span class="hl"