خجشلغتنامه دهخداخجش . [ خ َ ] (اِ) آماس و گرهی باشدکه در گردن و گلوی مردم بهم رسد و درد بکند و هرچه بماند بزرگتر شود. (برهان قاطع) (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ). علتی است که همچند بادنجان بگردن مردم شود و درد نکند و بریدنش مخاطره دارد. (شرفنامه ٔ منیری ). خجچ . (ناظم الاطباء).آن خجش ز گ
خجیشلغتنامه دهخداخجیش . [ خ ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان انگهران بخش کهنوج شهرستان جیرفت . واقع در 195هزارگزی جنوب کهنوج و دوهزارگزی باختر راه مالرو انگهران و مارزدر. به این ناحیه ده تن زندگی می کنند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span class="hl" dir="ltr
خززلغتنامه دهخداخزز. [ خ ُ زَ ] (ع اِ) خرگوش نر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از تاج العروس ). ج ، خَزّان ، اَخِزّه .
تبدیل لورنتسLorentz transformationواژههای مصوب فرهنگستانرابطة میان کمیتهایی مانند مختصههای مکانی در دو چارچوب لخت در نسبیت خاص متـ . خیزش لورنتس Lorentz boost
خیزشواژهنامه آزاد[xizeš] قیام، نهضت، برخاستن. || بلند شدن هواپیما یا فضاپیما از زمین (معادل take off و lift off).
زمان خیزشrise timeواژههای مصوب فرهنگستانمدتزمان لازم برای آنکه دامنۀ نشانک/ سیگنال خروجی یک سامانه از صفر یا از تراز مرجع به مقدار بیشینه برسد