خیمناکلغتنامه دهخداخیمناک . (ص مرکب ) قی آلود. چرکین . (یادداشت مؤلف ). || زخمیان . مجروحان . (آنندراج ).
خمناکلغتنامه دهخداخمناک . [ خ ِ ] (ص مرکب ) بیمار. دردمند. (ناظم الاطباء). || قی آلود. ژفگن . ژفگناک . لخجه : چشم خمناک ؛ چشم قی آلود. چشم ژفگن .