دابوییلغتنامه دهخدادابویی . (اِخ ) نام ناحیه ای از اعمال آمل . (جهانگشای جوینی ج 2 ص 115). ولی ظاهراً همان دابویه (= دابو) است .
دابوییلغتنامه دهخدادابویی . (ص نسبی ) منسوب به دابویه ، جد ابوسعید... معروف به ابن دابویه . (سمعانی ).
دوبوهلغتنامه دهخدادوبوه . [ دُ ] (ص ، اِ) هرچیز حل شده و مذاب ، مانند: پلو نزدیک به شله یا بالعکس . (لغت محلی شوشتر).
دابولغتنامه دهخدادابو. (اِخ ) (ابوالفضل ...) ظهیرالدین مرعشی می نویسد: دونگه در «دابو» (مازندران )اقامتگاه ابوالفضل دابو بوده است . رجوع به سفرنامه ٔرابینو ص 113 بخش انگلیسی و ص 152 ترجمه ٔ آن شود.
دابولغتنامه دهخدادابو. (اِخ ) نام ناحیه ای به آمل مازندران (سفرنامه ٔ رابینو بخش انگلیسی ص 40، 112، 113، 116، 155). از بلوک
دابویهلغتنامه دهخدادابویه . [ ی َ ] (اِخ ) از پادشاهان سلسله ٔگاوباره و او بر قسمتی از گیلان و طبرستان حکومت داشته است . (40-57 هَ . ق .)، ابن اسفندیار در تاریخ طبرستان گوید که دابویه و بادوسپان پسران جیل بن جیلانشاه ملقب به گا
دابویهلغتنامه دهخدادابویه . [ ی َ ] (اِخ ) نام جد ابوسعید حسن بن علی بن روزبه فارسی معروف به ابن دابویه است . (سمعانی ).