داتملغتنامه دهخداداتم . [ ت َ م َ ] (اِخ ) (از واژه ٔ دات به معنی قانون ، داد) نام سرداری از سرداران کورش کبیر. (ایران باستان ص 273 و 274).
ضیثملغتنامه دهخداضیثم . [ ض َ ث َ ] (ع اِ) شیر بیشه . (منتهی الارب ). اسد. شیر. (مهذب الاسماء). ضیغم . (آنندراج ).
داتاملغتنامه دهخداداتام . (اِخ ) پسر کامیسار از مردم کاریه حاکم لک و سیری (قسمتی از کاپادوکیه و مجاور کیلیکیه ) بعهد اردشیر دوم هخامنشی . مادر داتام سکائی بود و خود در عداد پادشاهان کاپادوکیه (ایران باستان ج 3 ص 2129) منظور اس
داتمسلغتنامه دهخداداتمس . [ ت َ م َ ] (اِخ ) صورت یونانی کلمه ٔ داتم . رجوع به داتم شود. (فرهنگ ایران باستان ).
داتمسلغتنامه دهخداداتمس . [ ت َ م َ ] (اِخ ) صورت یونانی کلمه ٔ داتم . رجوع به داتم شود. (فرهنگ ایران باستان ).