داحرلغتنامه دهخداداحر. [ ح ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از دحربه معنی راننده و دورکننده . دَحور. (منتهی الارب ).
آماجهdartواژههای مصوب فرهنگستانهدفی تمرینی و هوایی که بهوسیلۀ هواگرد در منطقۀ تیراندازی ضدهوایی قرار میگیرد و پدافند زمینبههوا و هواگرد آن را هدف قرار میدهند
وایابی دادهdata recovery, DARواژههای مصوب فرهنگستانبازگردانی دادههای ذخیرهشدة آسیبدیده برای جلوگیری از نابودی آنها
ماشین تونلزنtunnel boring machine, TBM, tunnel borer, tunneller, digger, excavatorواژههای مصوب فرهنگستانماشینی که برای حفر مقطع کامل تونل در انواع زمینها مورد استفاده قرار میگیرد و تونلی با نیمرخ دایرهای حفر میکند
داهرلغتنامه دهخداداهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن محمدبن عبده ابوبکر الاصبهانی ساکن بصره و متوفی بدان شهر محدث است و بانگ نماز جامع بصره او گفتی و اوقات نگه داشتی . از ابوالهیثم خالدبن عبداﷲبن خالد مروزی روایت دارد. (ذکر اخبار اصفهان ج 1 ص