دادگاه صحراییفرهنگ فارسی معین(هِ صَ) (اِمر.) دادگاهی که به محض دستگیری متهم و بدون گذراندن مرحله های بازجویی و بازپرسی تشکیل و حکم دادگاه در همان جلسه صادر و بی درنگ اجرا می شود.
خدمۀ غیرموظفdeadhead crewواژههای مصوب فرهنگستانخدمهای که بهعنوان مسافر در پرواز حضور داشته و وظیفه و مسئولیتی در حین آن پرواز بر عهده نداشته باشند
دادگاهلغتنامه دهخدادادگاه . (اِ مرکب ) محکمه . دارالعدل . جای انصاف . (آنندراج ). دادگه . آنجا که بدادمظلومان رسند. آنجا که حق از باطل تمیز دهند و مظلوم از ظالم بیرون آرند. آنجا که حق مظلوم از ظالم ستانند. || در اصطلاح دادگستری ، محکمه و آنجا که قاضی حق از باطل تمیز کند و مظلوم از ظالم بیرون آر
ضأضاءةلغتنامه دهخداضأضاءة. [ ض َءْ ض َ ءَ ] (ع مص ) خروشیدن در جنگ . ناله و فریاد کردن در جنگ . (منتهی الارب ).
دأداةلغتنامه دهخدادأداة. [ دَ ] (ع ص ) (لیلة...)؛ سخت تاریک (شب ). (منتهی الارب ). دأداءة. دأداء. دأداء. (منتهی الارب ).
مجری قانونفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات ون، قانونگزار، وزیردادگستری، رییس قوۀ قضاییه، قاضی، پلیس قضایی، منصب دادگاه صحرایی، دادگاه نظامی، دادگاه اجرائیات
دادگاهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات دیوان عالیتمیز، دیوان عالی کشور، دیوان عالی کیفر، دادگاه نظامی، دادگاه صحرایی، دادگاهانقلاب، دادگاه شهرستان، محکمه بدایت، دادگاه پژوهشی، محکمۀ استیناف، دادگاهانتظامی قضات دیوان عدالت اداری مرجع نظردهنده
دادگاهلغتنامه دهخدادادگاه . (اِ مرکب ) محکمه . دارالعدل . جای انصاف . (آنندراج ). دادگه . آنجا که بدادمظلومان رسند. آنجا که حق از باطل تمیز دهند و مظلوم از ظالم بیرون آرند. آنجا که حق مظلوم از ظالم ستانند. || در اصطلاح دادگستری ، محکمه و آنجا که قاضی حق از باطل تمیز کند و مظلوم از ظالم بیرون آر
دادگاهفرهنگ فارسی عمید۱. (حقوق) شعبهای از دادگستری که یک یا چند تن دادرس در آنجا به دادخواستهای مردم رسیدگی میکنند و حکم میدهند؛ محکمه.۲. [قدیمی] جایی که داد مظلوم از ظالم بستانند؛ جایی که به جرم و گناه کسی رسیدگی کنند؛ جای دادرسی.⟨ دادگاه استان: (حقوق) [منسوخ] دادگاه برای تجدید رسیدگی به دعوایی که ح
دادگاهلغتنامه دهخدادادگاه . (اِ مرکب ) محکمه . دارالعدل . جای انصاف . (آنندراج ). دادگه . آنجا که بدادمظلومان رسند. آنجا که حق از باطل تمیز دهند و مظلوم از ظالم بیرون آرند. آنجا که حق مظلوم از ظالم ستانند. || در اصطلاح دادگستری ، محکمه و آنجا که قاضی حق از باطل تمیز کند و مظلوم از ظالم بیرون آر
دادگاهفرهنگ فارسی عمید۱. (حقوق) شعبهای از دادگستری که یک یا چند تن دادرس در آنجا به دادخواستهای مردم رسیدگی میکنند و حکم میدهند؛ محکمه.۲. [قدیمی] جایی که داد مظلوم از ظالم بستانند؛ جایی که به جرم و گناه کسی رسیدگی کنند؛ جای دادرسی.⟨ دادگاه استان: (حقوق) [منسوخ] دادگاه برای تجدید رسیدگی به دعوایی که ح
بیمۀ کرایه و دیرانه و دادگاهfreight demurrage and defense, FDDواژههای مصوب فرهنگستانبیمهای مخصوص مالک کشتی که هزینههای اختلافات حقوقی مربوط به کرایۀ فرست و دیرانه و دادگاه و وکیل را شامل میشود