خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دارا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
آرا
فرهنگ فارسی عمید
۱. = آراستن۲. آراینده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): انجمنآرا، بزمآرا، جهانآرا، خودآرا، رزمآرا، سخنآرا.۳. (اسم) [مخففِ آرایش] [قدیمی] زیب؛ زیور: ◻︎ میان گوهر و زیور سراپای / بتان را زشت کرده زیب و آرای (فخرالدیناسعد: ۱۲۶).
-
آرمان گرا
فرهنگ فارسی عمید
ایدهآلیست.
-
ابرا
فرهنگ فارسی عمید
۱. (حقوق) چشمپوشی طلبکار از طلب.۲. [قدیمی] بیزار کردن؛ بری کردن.۳. [قدیمی] از بیماری رهاندن؛ شفا دادن.
-
اپرا
فرهنگ فارسی عمید
۱. نمایش با ساز و آواز؛ تئاتری که در آن هنرپیشگان فقط شعر و آواز میخوانند.۲. [مجاز] محل اجرای این نوع نمایش.
-
اجترا
فرهنگ فارسی عمید
دلیر بودن؛ دلیری؛ بیپروایی.
-
اجرا
فرهنگ فارسی عمید
۱. روا کردن امری؛ عمل کردن کاری طبق برنامۀ قبلی.۲. [قدیمی] راندن.۳. [قدیمی] جاری کردن آب؛ روان ساختن.۴. (اسم) [قدیمی] مقرری سالیانه به مٲموران دیوان و سپاهیان.
-
اخرا
فرهنگ فارسی عمید
۱. نوعی خاک رس به رنگهای مختلف زرد، سرخ، و قهوهای که برای ساختن رنگهای نقاشی به کار میرود.۲. (صفت) به رنگ اخرا.
-
اخیرا
فرهنگ فارسی عمید
در زمان نزدیک به حال؛ بهتازگی؛ نزدیک به زمان گفتگو.
-
ازایرا
فرهنگ فارسی عمید
= ازیرا
-
ازیرا
فرهنگ فارسی عمید
از برای این؛ برای این؛ ازاینجهت: ◻︎ بگو دل را که گِرد غم نگردد / ازیرا غم به خوردن کم نگردد (مولوی۲: ۲۲۴).
-
استبرا
فرهنگ فارسی عمید
۱. (فقه) تخلیۀ کامل ادرار از مثانۀ مردان با فشردن مجرای آن.۲. (فقه) بازداشتن حیوان حلالگوشت از خوردن چیزهای نجس.۳. برائت خواستن از وام یا عیب و تهمت؛ طلب برائت کردن.۴. [قدیمی] خودداری از نزدیکی با زن به منظور سپری شدن مدت حیض.
-
استقرا
فرهنگ فارسی عمید
۱. تفحص، جستجو، تحقیق، و کنجکاوی.۲. (منطق) جزئیات را بررسی کردن و یک حکم کلی استخراج کردن؛ از جزء به کل رسیدن.
-
اسرا
فرهنگ فارسی عمید
۱. هفدهمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۱۱۱ آیه؛ بنیاسرائیل؛ سبحان.۲. [قدیمی] سیر دادن در شب؛ در شب راه رفتن؛ در شب سیر کردن.
-
اسرع
فرهنگ فارسی عمید
۱. سریعتر؛ تندتر؛ باشتابتر.۲. تیزتر؛ چالاکتر.
-
اطرا
فرهنگ فارسی عمید
مبالغه کردن در مدح کسی؛ از حد درگذشتن در مدح و ستایش کسی.