دارخورلغتنامه دهخدادارخور. [ خُرْ ](اِخ ) دهی از دهستان قوره تو بخش مرکزی شهرستان قصرشیرین در 15هزارگزی شمال خاوری قصرشیرین . و کنار رودخانه قوره تو و مرز ایران . تپه ماهور. گرمسی
دارخور حسن آبادلغتنامه دهخدادارخور حسن آباد. [ خُوَ / خ ُ رِ ح َ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان باوندپور بخش مرکزی شهرستان شاه آباد در 17هزارگزی شمال خاوری شاه آباد و 2هزارگزی باختر حسن آباد ک
دارخورپاشالغتنامه دهخدادارخورپاشا. [ خُرْ ] (اِخ ) دهی از بخش سنجابی شهرستان کرمانشاه در 11 هزارگزی جنوب کورزان . دوهزار و پانصدگزی باختر کاکیها. دامنه . سردسیر و سکنه ٔ آن 120 تن است
دارخور حسن آبادلغتنامه دهخدادارخور حسن آباد. [ خُوَ / خ ُ رِ ح َ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان باوندپور بخش مرکزی شهرستان شاه آباد در 17هزارگزی شمال خاوری شاه آباد و 2هزارگزی باختر حسن آباد ک
دارخورپاشالغتنامه دهخدادارخورپاشا. [ خُرْ ] (اِخ ) دهی از بخش سنجابی شهرستان کرمانشاه در 11 هزارگزی جنوب کورزان . دوهزار و پانصدگزی باختر کاکیها. دامنه . سردسیر و سکنه ٔ آن 120 تن است