داستان کردنلغتنامه دهخداداستان کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آشکار کردن . سمر کردن . شهره ساختن : ز جود تو من از گیتی بنعمت داستان بودم بحشمت مر مرا همچون فریدون داستان کردی . رودکی (از
گفتنلغتنامه دهخداگفتن . [ گ ُ ت َ ] (مص ) (از: گف (= گو) + تن ، پسوند مصدری ) پهلوی ، گوفتن جزء اول از ریشه ٔ فارسی باستان گَوب ، و رجوع شود به نیبرگ ص 84، 85، کردی گوتن ، وخی ژ
fictionalizesدیکشنری انگلیسی به فارسیتخیلی، داستان سرایی کردن، بصورت افسانه در اوردن، بصورت داستان در اوردن
fictionalizingدیکشنری انگلیسی به فارسیتخیلی، داستان سرایی کردن، بصورت افسانه در اوردن، بصورت داستان در اوردن
fictionalizeدیکشنری انگلیسی به فارسیتخیلی، داستان سرایی کردن، بصورت افسانه در اوردن، بصورت داستان در اوردن