داغمه چیواژهنامه آزادنام خانوادگی بسیاری از افراد در منطقۀ بندپی شرقی شهرستان بابل است. برخی معتقدند که معنی آن کوه کن است (داغ در زبان ترکی به معنای کوه است).
داغمهلغتنامه دهخداداغمه . [ م َ / م ِ ] (اِ) خشکی و آماس پوست خاصه در لبها از اثر حرارت خارجی یا درونی . خشکی و ترنجیدگی پوست لب بر اثر بیماری حاد یا تشنگی .
داغمهفرهنگ فارسی عمید۱. خشکی و ترنجیدگی پوست لب از بیماری و تب.۲. تاولهایی که در دهان یا بر روی لب پیدا میشود.
ضیاغمةلغتنامه دهخداضیاغمة. [ ض َ غ ِ م َ ] (اِخ ) عشیره ای از قبیله ٔ آل کثیر از طوایف خوزستان ایران از طایفه ٔ عنافجه که در اراضی بین رود دزفول و رود شوشتر متوقف می باشند.
داغمهلغتنامه دهخداداغمه . [ م َ / م ِ ] (اِ) خشکی و آماس پوست خاصه در لبها از اثر حرارت خارجی یا درونی . خشکی و ترنجیدگی پوست لب بر اثر بیماری حاد یا تشنگی .
داغمهفرهنگ فارسی عمید۱. خشکی و ترنجیدگی پوست لب از بیماری و تب.۲. تاولهایی که در دهان یا بر روی لب پیدا میشود.
داغمهلغتنامه دهخداداغمه . [ م َ / م ِ ] (اِ) خشکی و آماس پوست خاصه در لبها از اثر حرارت خارجی یا درونی . خشکی و ترنجیدگی پوست لب بر اثر بیماری حاد یا تشنگی .
داغمهفرهنگ فارسی عمید۱. خشکی و ترنجیدگی پوست لب از بیماری و تب.۲. تاولهایی که در دهان یا بر روی لب پیدا میشود.