خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دامغول پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دامغول
لغتنامه دهخدا
دامغول . (اِ) گرهی که در گلو و اعضای مردم افتد و درد نکند. گره های کوچک و بزرگ که بر تن مردم افتد و درد ندارد. دانه ها و گره ها باشد مانند گردکان که از اعضاء و گلوی مردم برمی آید و درد نمیکند و آنرا سلعه میگویند. (برهان ). خوک . سلعه . خوکک . چخج . (...
-
جستوجو در متن
-
جامغول
لغتنامه دهخدا
جامغول . (اِ) حرامزاده را گویند. (برهان ). حرامزاده را گویند، چه جامغول جامه ٔ غول بوده یعنی لباس غول و چنانکه غول گمراه و گمراه کننده است مردمان شریر حرامزاده ٔ راهزن را به این نام خوانده اند که گوئی دیو و غول در جامه ٔ اوست لهذا آن را دامغول گویند....
-
خوک
لغتنامه دهخدا
خوک . (اِ) جانوری است معروف (برهان قاطع). خنزیر. ابودلف . کاس . بغراء. ابوالجهم . ابوزرعه . ابوعقبه . ابوعلبه . ابوقاوم . (یادداشت بخط مؤلف ). خوک ازنظر جانورشناسی پستاندار سم شکافته ای است از تیره ٔ سویدای دارای پوزه ای درازو متحرک و بدن سنگین و ان...
-
غول
لغتنامه دهخدا
غول . (اِ) شبگاه گوسپندان و چهارپایان بود چون خباک . (فرهنگ اسدی ). شبانگاه گوسفندان . (نسخه ای از فرهنگ اسدی ). شبانگاه یا شبگاه گوسفندان و چهارپایان و گذریان بود. (فرهنگ اوبهی ). جای گوسفندان و گاو و دیگر چارپایان که در صحرا سازند و آغال نیز گویند....