دامرلغتنامه دهخدادامر. [ م َ ] (اِخ ) از بلاد مابین شمال و مشرق هند بر حسب آنچه در سنگهت آمده است . (ماللهند بیرونی 157).
دامرلغتنامه دهخدادامر. [ م ِ ] (اِ) ماده ای است صمغی زردرنگ و سخت و غیرحاجب ماوراء چون شیشه و آن رسوب و کنجاره ٔ تقطیر تره بانتین است و آنرا برای تلطیف زه کمان بکار برند.
دامیرلغتنامه دهخدادامیر. (اِخ ) دهی است از دهستان خواست بخش مرکزی شهرستان ساری . واقع در11هزارگزی شمال ساری و 3هزارگزی باختر شوسه ٔ ساری به فرح آباد. دشت است و معتدل و مرطوب و مالاریائی و دارای 250</
دامیرلغتنامه دهخدادامیر. (اِخ ) دهی است از دهستان خواست بخش مرکزی شهرستان ساری . واقع در11هزارگزی شمال ساری و 3هزارگزی باختر شوسه ٔ ساری به فرح آباد. دشت است و معتدل و مرطوب و مالاریائی و دارای 250</
دامیرلغتنامه دهخدادامیر. (اِخ ) دهی است از دهستان خواست بخش مرکزی شهرستان ساری . واقع در11هزارگزی شمال ساری و 3هزارگزی باختر شوسه ٔ ساری به فرح آباد. دشت است و معتدل و مرطوب و مالاریائی و دارای 250</
دامیرلغتنامه دهخدادامیر. (اِخ ) دهی است از دهستان خواست بخش مرکزی شهرستان ساری . واقع در11هزارگزی شمال ساری و 3هزارگزی باختر شوسه ٔ ساری به فرح آباد. دشت است و معتدل و مرطوب و مالاریائی و دارای 250</
تدامیرلغتنامه دهخداتدامیر. [ ت َ ] (ع اِ) ج ِ تدمیر. (ناظم الاطباء).ج ِ تدمیر. هلاکی ها. (آنندراج ). رجوع به تدمیر شود.